سلام

ببخشید دیر به دیر میام . راستش مشغول ناخوشی حاجیمون بودم. البته!!! باوجود بیماری بیش از یک ماهه حاج آقا ، ایشون لطف کردن و خانوادگی رفتیم راهپیمایی. جای شهدا خالی… چه راهپیمایی باشکوهی بود. باید اینطور جاها رو دسته جمعی رفت. بچه ها که کلی کیف کردن پسرم که تازه تولد سه سالگی اش را گرفته بودیم با چنان شور و حرارتی شعار می داد که هی تو دلم قربون صدقه اش می رفتم . اما دخترم که تو تلویزیون صحنه های غزه رو دیده بود و فکر می کرد شرکت در راهپیمایی یعنی رفتن به چنگ دشمنا هی می گفت مامان پس چرا منو نمی بری به بچه های غزه کمک کنم. می دونین با خودم که فکر می کنم می بینم چقدر دخترم نکته بینه و ماها سطحی نگر… بله ما خیلی سطحی داریم فکر می کنیم. چرا فکر می کنیم فقط یه راهپیمایی رفتن تموم کاریه که از دستمون بر میاد برای مادرای داغدار و بی پناه غزه بکنیم. ما باید هر کاری که می تونیم بکنیم مالی،جانی، زبانی،اینترنتی…. فقط راهپیمایی کافی نیست. دختر کوچک من می فهمد که داد زدن کافی نیست و برای من که به او اصرار می کنم ما که سر دشمن داد بزنیم می ترسد و می رود می گوید که مامان دشمن اسلحه داره با داد زدن نمی ره. ما باید بریم با هاشون  بجنگیم. آهای اونایی که داد می زدین نه غزه نه لبنان …آهای اونایی که تودلتون به کسایی که تو راهپیمایها شرکت می کنن می خندین…. یعنی ذهنتون به اندازه ی یه بچه شیعه نمی کشه که بفهمین دیگه آب داره از سر می گذره. نمی فهمین که باید با این سیل خروشان غیرت و انسانیت همراه بشین. خوش به حال اونایی که هر کمکی از دستشون می اومد کردن. حتی تو کشورهایی که فریاد شیطان پرستی گوش عالم رو کر کرده علم مظلومیت اسلام رو بالا بردن و همه چشما خیره ماند روی تصویر مادرانی که بیش از 60سال است که ایستادگی کرده اند و هنوز هم ایستاده اند.

موضوعات: تبلیغ اجتماعی, تبلغ در خانواده/ طلاب و روابط با خانواده  لینک ثابت



[چهارشنبه 1393-05-08] [ 10:04:00 ب.ظ ]