سلام امروز می خواستم یه مطلب متفاوت بنویسم یاد یه خاطره افتادم و اونو براتون تعریف می کنم.
یکی بود یکی نبود ما بودیم و جمعی از این دوستان با صفا که کلی خاک و خلی شده بودیم زیر یه آسمون تو یه قطعه از خاک که آسمونی بود.(منظور جنوب بودیم می خواستم پیاز داغشو زیاد کنم) .حالا ما رو بگو بین اون همه جمعیت با چادرهای خاک و خلی چه حالی می کردیم .اولین باری بود که می دیدم دخترای جوون بدون اینکه از خاکی بودن و بدون اتو بودن چادرشون خجالت نکشن تو جمع بودن.رفته بودیم شلمچه واسه خودمون میگشتیم و به همه جا سرک می کشیدیم . خیلی خسته شده بودیم، برگشتیم سوار اتوبوس شدیمو فقط من و چند تا از دوستام. همین که نشستیم من داشتم از همون ردیف اول به منظره روبرو نیگا می کردم خیلی صحنه قشنگی بود  یه تپه با یه پرچم سبز یا مهدی (عج) و یه خانم که با چادر سیاهش داشت از اونجا رد میشد . داشتم کیف منظره رو می بردم که یهو دیدم یه چیزی پرید و یه صدای انفجار مهیبی اومد ، و اون خانم نشست. همه به صحنه روبرو هجوم آوردن. حالا منو میگی همینطور هاج و واج مونده بودم . یهو به خودم اومدم گفتم برو ببین چی شده .رفتم . خواهرم روی مین رفته بود اونم درست جایی که در کنارش اون سمت تپه خاکی نوشته بود منطقه پاکسازی شده!!!!
یاد حرف شهید آوینی افتادم که

هر شهید کربلایی دارد که خاک آن کربلا تشنه خون اوست ، و زمان انتظار می کشد تا پای آن شهید بدان کربلا رسد و آنگاه خون شهید جاذبه ی خاک را خواهد شکست و ظلمت را خواهد درید و معبری از نور خواهد گشود و روحش را از آن ، به سفری خواهد برد که برای پیمودن آن هیچ راهی جز شهادت وجود ندارد…

واقعا هنگ کرده بودم رفتم جلوتر آمبولانس اومده بود و اون خواهرمون رو داشتند می بردن. خواهرش اومده بود بی تابی می کرد . دیدم خیلی با آرامش با لهجه شیرین اصفهانی داشت آرومش می کرد : آباجی، طوری نشده، فقط پام یه خوده پریده…

آرامشش ،لحنش،… همه ی اون اتفاقا واقعا گیجم کرده بود . یه دفعه یاد لیلی با من است افتادم، اونجاش که هی داد می زنه خون خون . خنده ام گرفت. واقعا خدا می دونه چه امتحانی رو از کی بگیره.

شاید اگه من جای اون بودم…نمی دونم … واقعا فکر کردن بهش سخته…. تو جبهه فرهنگی هم مین و سیم خاردار کم نیستن .یادمون باشه شهیدی گفته اگه تونستی از سیم خاردارهای نفست عبور کنی می تونی از سیم خاردارهای دشمن عبور بکنی. نکنه به هوای عبور توشون گیر کنیم و پای ثابت فیس و تویتر و وی چت و… بشیم. مواظب باشیم تور ماهی گیریشون خیلی قویه ها.نمی دونم اگه یه نفر پاش رو مین بره تو جبهه فرهنگی آیا اونم جانبازه؟؟؟ اگه یکی بره تو سایتها چشمشو از دست بده اون چی ؟؟؟ اونم روشنتر میبینه ؟؟؟

الهی ثبت قلبی علی دینک ….

نوشته شده توسط شب پره

موضوعات: تبلغ در خانواده/ طلاب و روابط با خانواده  لینک ثابت



[سه شنبه 1393-07-29] [ 10:37:00 ق.ظ ]